جُستاری در معنای «استراتژی»

Mahdi
Mahdi Mar 16, 2022
جُستاری در معنای «استراتژی»

استراتژی پیامدِ برنامه‌ریزی نیست، بلکه برعکس، استراتژی سرآغاز حرکت است (هنری مینتزبرگ)


کلمات همواره مستعد نادرست‌‌‌ترین تفاسیرند. فقدان تعاریف روشن، مرگ فهم را همراه دارد و کلمات پس از آن پوسته‌ای خالی بر سطح زبان خواهند بود. در چنین شرایطی ا‌ست که «فهمیدن» جای خود را به «شنیدن» و «خواندن» می‌دهد. کلمات فقط دیده می‌شوند. گفتگوها بیش از آنکه زمینه‌ی آشکار شدن طرفین برای یکدیگر بر بستر «مفاهمه» باشند، صرفاً به «تبادل اصوات» بدل می‌گردند. سقراط تلاش‌ می‌کرد تا این بیماری را نشان دهد، تا به مردم بفهماند که حتّی ساده‌ترین کلمات هم می‌توانند از گنگ‌ترین معانی رنج ببرند. به تعبیر کارل یاسپرس زمانی که کلمات لباس هرروزگی بر تن کنند، از معنا تهی می‌ گردند، اما این شیوع کاربرد مانع دیدن آن پوچی می‌شود. (توّهم تفاهم)

 هایدگر در کتاب «چه باشد آنچه که تفکر می‌خوانندش؟» به همین مسأله پرداخته و کلمه‌ی «تفکّر» را به زیر تیغ عمیق‌ترین جراحی‌های معنایابی می‌سپرد. او با این کلام آغاز می‌کند که «در زمانه‌ی اندیشه ‌انگیز ما اندیشه‌ انگیزترین امر آن است که ما هنوز اندیشه نمی‌کنیم». وی با پیگیری این مسأله و تلاش برای یافتن معنای «تفکّر» ما را به آن جا می‌رساند که دریابیم گویی قرن‌هاست که بهره‌ی انسان از تفکّر فقط همین چهار حرفِ «ت.ف.ک‌.ر» بوده است و حتّی فیلسوفان هم چون درست نگریسته شوند، از «تفکر راستین» فرسنگ‌ها به دور بوده‌اند. صحت ‌سنجی کلام هایدگر نه هدف این مقاله است و نه در سطح دانش نگارنده. در اینجا قصد دارم به معنایابی یکی از پرکاربردترین کلمات دنیای ترید و سرمایه‌گذاری بپردازم تا ببینیم آیا این کلمه همانگونه که از فراوانیِ کاربرد لذّت می‌برد، از روشنیِ معنا هم برخوردار است یا خیر.

استراتژی چیست؟ آیا استراتژی و «سیستم تحلیل» با هم مترادف هستند؟ آیا آموزگاران تحلیل، زمانی که صحبت از ضرورتِ داشتن «استراتژی معاملاتی» می‌کنند معنای «استراتژی» را به روشنی دریافته و با وضوح انتقال می‌دهند؟ (بدیهی‌ترین امور سزاوار بدبینانه‌ترین و سخت‌گیرانه‌ترین شک‌هایند)

 پیش از پرداختن به معنایابی «استراتژی» و رسیدن به یک تعریف روشن از این کلمه دو مقدّمه لازم است:

1. «توصیف کردن» و «تعریف کردن» دو مقوله‌ی متفاوت هستند. شما می‌توانید یک چیز را به انحاء مختلف توصیف کنید اما همچنان در نهایت تعریفی از آن به دست نداده باشید. مثلاً در تعریف سیب بگوئید «سیب گاهی سرخ و گاهی زرد است/ بر درخت می‌روید/ گاهی ترش و گاهی شیرین است/ در مناطق شمالی بیشتر می‌روید» شما فقط به «توصیف سیب» مشغول بوده‌اید، اما همچنان تعریفی از آن ارائه نکرده‌اید (با فرض امکان عرضه کردن یک تعریف ماهوی دقیق از سیب) پس فهمِ تفاوت «توصیف» با «تعریف» برای اجتناب از گرفتاری در دام «تعریف ‌نماها» ضرورت دارد.

2. هر اقدامی، بصورت پیشینی با ۳ پرسشِ «چه؟ چرا؟ چگونه؟» مواجه می‌ شود. «چه می‌خواهی بکنی؟»/«چرا می‌خواهی آن کار را بکنی؟»/«چگونه می‌خواهی انجامش دهی؟» پاسخ پرسش «چه؟» توضیحی است که مفاد معنایی Mission را شکل می‌دهد. پاسخ پرسش «چرا؟» مفاد معنایی Vision و پاسخ پرسش «چگونه؟» توضیحی ا‌ست در رابطه با معنای کلمه‌ی Strategy. پس این ۳ کلمه با یکدیگر تفاوت معنایی داشته و نباید در جای هم به کار روند.

حال ابتدا به ریشه‌ی لغوی کلمه‌ی استراتژی بپردازیم. ریشه‌ها همان سرآغازها هستند. اینکه بدانیم فلان کلمه اوّل بار در چه کانکستی آفریده شده و در چه معنایی به کار گرفته می‌شده است برای فهم دقیق معنای آن کلمه از منظر زبان شناسی بسیار مهم است زیرا که بیشتر اوقات، تطوّرات معنایی یک کلمه، ارتباط میان معانی مختلف با معنای اوّلیه را از بین نمی‌ برد.

کلمه‌ی Strategy از ریشه ‌ی یونانی Strategos به معنای «فرمانده‌ی نظامی» گرفته شده است. خود این کلمه مرکب از دو لفظ دیگر است:

Stratos: Army + Agein: To lead

پس این کلمه در فضای «جنگ» آفریده شده است. شاید بتوان در یک معنای عام چنین گفت: «هدایت کردن آنچه که پراکنده شده است»

پی ‌‌بردن به فضای رویش یک کلمه می‌تواند راهگشا باشد. میدان جنگ، خودش می‌تواند گویای نکات ظریفی پیرامون معنای «استراتژی» باشد. نکاتی مثل «در میدان جنگ صحبت از یک عمل تنها نیست/ میدان جنگ آبستن تغییرات بسیار است/ پیروزی در میدان جنگ برآیند هماهنگی تمام نیروهاست/و....». حال نگاهی به معنای لغوی این کلمه و مترادف‌ های آن بیاندازیم.


می‌بینیم که در معنای لغوی صحبت از «برنامه» است. «هر برنامه‌ای برای رسیدن به یک هدف». اما آیا «استراتژی» و «برنامه» مترادف‌اند؟ آیا وضعیت روانی‌ای که «برنامه» برای ما رقم می‌زند همان است که «استراتژی» پی‌ می‌ریزد؟ استراتژی نمی‌تواند تنها یک «برنامه» باشد. برنامه «پیش‌بینی کردن زنجیره‌ی وقایع آینده است». برنامه‌ریزی برای مسافرت، مهمانی، تعطیلات و.... معنا دارد. در این وضعیتِ ذهنی صحبت از دست‌یابی به هدف خاصی نیست، در اینجا صحبت از بروفقِ مراد بودن رویدادهاست. لذا وقتی اتفاقی بصورت غیرمنتظره رخ می‌دهد، یا یکی از وقایع آنطور که انتظار داشتیم پیش نمی‌رود، می‌گوئیم «برنامه‌ی ما خراب شد». در یک تصویر ذهنی، گویی برنامه برای شخص در حکم «مسیر» بوده است و حالا یک پیچ اشتباه، به او احساس «سردرگمی و گم ‌شدگی» می‌دهد. حال آنکه، با توجه به ریشه‌ی لغوی کلمه‌ی استراتژی، این مطلب روشن است که جنگ نمی‌تواند به هیچ وجه آبستن رویدادهای کاملاً قابل پیش ‌بینی باشد. کنترل آن فضا، برعکس یک مهمانی یا سفر، در دستان یک شخص یا گروه نیست. لذا یک اتفاق غیرمنتظره نباید باعث احساس سردرگمی و گم‌ گشته‌گی فرمانده شود.

سؤال:

 آیا استراتژی «یک» عمل است یا اینکه «مجموعه‌ای از عملکردها/عملیات‌ها/تاکتیک‌هاست»؟

با تصوّر فضای جنگ، به خوبی روشن است که یک استراتژی جنگی مشتمل بر مجموعه‌ای از عملیات‌هاست. از شناسایی تا آرایش جنگی، چینش نیروها و... پس استراتژی «یک» حقّه، عمل یا رفتار نیست بلکه «مجموعه‌ای» از رفتارهاست. همین‌جا می‌توان متوجّه شد که «استراتژی معاملاتی» معنایی وسیع‌تر و گسترده‌تر از یک سیستم تحلیل دارد. در تحلیل تکنیکال ما صرفاً کارکردن با ابزارهایی که تلاش برای مفهوم کردن حرکت قیمت دارند را فرا می‌گیریم. یک سیستم تحلیلِ اندیکاتوری، پرایس ‌اکشنی و... صرفاً در حکم «یک» عملیات و «یک» تاکتیک است، و استراتژی همان‌طور که اشاره شد مجموعه ‌ای از تاکتیک‌هاست. پس تحلیل تکنیکال تنها یکی از اجزای استراتژی را می‌تواند برای ما بسازد. (آیا ایدئولوژی چارتیست‌ها از یک بدفهمی رنج نمی‌برد؟)

سؤال:

«تاکتیک‌های» یک استراتژی با هم چه ارتباطی دارند؟ آیا این تاکتیک‌ها می‌توانند نامرتبط و ناهماهنگ باشند؟

باز هم به میدان جنگ (زادگاهِ واژه‌ی استراتژی) برمی‌گردیم. کاملاً روشن است که تاکتیک‌های جنگی همه در راستای رسیدن به یک هدف مشخص می‌باشند. هرگونه عدم ارتباط یا هماهنگیِ نادرست میان تاکتیک‌ها، پیامدی جز شکست یا تلفات نخواهد داشت. یعنی آنچه که سواره‌ نظام انجام می‌دهد باید در راستا و هماهنگ با آن چه باشد که پیاده نظام انجام می‌دهد. آنچه که نیروی شناسایی انجام می‌دهد باید در هماهنگی با وظیفه‌ی توپخانه باشد و... در تمثیلی دیگر، تاکتیک‌ها بمثابه‌ی سازهای مختلف در یک ارکستر هستند. اگرچه صدای گیتار غیر از صدای ویالون و صدای این دو با صدای پیانو فرق دارد، اما همگی در هماهنگی کامل با یکدیگر در حال نواخته شده هستند تا هدف ارکستر به درستی در تطابق با نُت‌ها برآورده شود.

پس طبق آنچه که تا اینجا بررسی کرده‌ایم می‌توانیم بگوئیم: «استراتژی مجموعه‌ای از تاکتیک‌هایی است که به خوبی برای رسیدن به هدفی مشخص با یکدیگر هماهنگ شده‌اند». اما پیش از صحبت در رابطه با «هدف» چند نکته پیرامون ماهیت استراتژی باید روشن شود.

1.      استراتژی باید «پویا» باشد. به میدان جنگ بازگردیم. اگر استراتژیِ طراحی شده پویا نباشد، قطعاً در میدان جنگی که هرلحظه ممکن است اتفاقات غیرمنتظره‌ای رخ دهد و رقیب روند حرکتش را تغییر دهد، محکوم به شکست خواهد بود. استراتژی باید در ذات خودش امکان وفق‌پذیری با شرایط را داشته باشد. این عدم وفق‌پذیری ریشه‌ی معضلی ا‌ست که از آن با نام «دوراهی نوآوری» یاد می‌شود. گاهی یک شرکت با اتخاذ یک استراتژی تبلیغاتی یا معاملاتیِ خوب برای مدتی افسار بازار را در اختیار می‌گیرد. اما با تغییر کردن شرایط بازار و بازی بازیگرها، این شرکت با یک دو راهی روبرو می‌شود. دست کشیدن از استراتژی پربازده قبلی و طراحی یک استراتژی جدید که بازده‌اش معلوم نیست، یا اصرار بر همان استراتژی درحالی‌که فضای بازار تغییر کرده است و دیگر شاید آن نتایج خوب در کار نباشد. اگر پذیرفته شود که استراتژی در ذات خود انعطاف‌پذیر و تغییر‌پذیر است، این ترس معنایی نخواهد داشت‌.

2.     از طرف دیگر، استراتژی، پذیرای «تغییر دائمی» نیست. اگر بدون جبر ناشی از تغییر شرایط بازار و نحوه‌ی بازی بازیگرها استراتژی دائماً درحال تغییر باشد، اصلاً استراتژی‌ای وجود ندارد. استراتژی در عین پویا بودن نباید پیوسته در حال تغییر باشد (آشفتگی روانی تریدر)

3.     چیزی به عنوان «بهترین استراتژی» وجود ندارد. ما استراتژی خوب و بد داریم. یک استراتژی می‌تواند برای یک فرد خوب و برای فرد دیگری بد باشد؛ دو فرد با دو استراتژی متفاوت می‌توانند به یک هدف دست پیدا کنند. استراتژی در حقیقت یک امر شخصی است چرا که با توجه به منابع و نگرش‌های هر فرد تنظیم می‌شود.

4.      استراتژیِ «کپی شده» استراتژی نیست، دام است. دیگران جزئیات استراتژی‌های خود را یا بعد از منقضی شدن تاریخ بازدهی همگانی می‌کنند و یا اینکه تنها بخشی از آن را در معرض نمایش قرار می‌دهند. لذا کپی کردن استراتژی دیگری در هریک از این دو وضعیت هیچ سودی برای ما نخواهد داشت.حتّی اگر بر فرض آن دیگری، استراتژی خود را تمام و کمال و در وضعیت پربازده، به ما نشان دهد، باز به علّت شخصی بودن استراتژی‌ها، ممکن است که نتوانیم آن استراتژی را به همان خوبی که وی پیاده می‌کند اجرا نمائیم. از پکیج‌های استراتژی‌های معاملاتی نهراسیم؟ سازندگان این پکیج‌ها یا درک درستی از معنا و مفهوم استراتژی ندارند و آن را با یک سیستم تحلیل خلط کرده‌ اند، یا در صورت داشتن درک درست از مفهوم استراتژی، صداقت رفتار ندارند. استراتژی‌ها شخصی هستند و استراتژیِ یک فرد دیگر در بهترین حالت فقط می‌تواند یک «الگوی کلی» برای ما باشد.

5.     استراتژی نمی‌تواند «کلی و مبهم» باشد. استراتژی باید با دقیق‌ ترین توضیحات، جزئیات را مشخص کرده باشد (ارکستر و نت‌ های موسیقی). رابرت ماینر تعریف می‌کند: با تریدرهای بسیاری روبرو شده‌ام که می‌گویند استراتژی معاملاتی دارند، اما وقتی از آنها می‌خواهم که استراتژی خود را روی کاغذ بنویسند یا نمی‌توانند چون درک درستی از مفهوم استراتژی ندارند، و یا اینکه به پاره‌ای گزاره‌های کلی بسنده می‌کنند (نقل به مضمون). پس استراتژی باید جزئیات را به وضوح مشخص کند و همچنین به راحتی قابل انتقال و توضیح باشد.

6.     استراتژی می ‌تواند «ساده» بوده اما آسان نباشد. آسانی و سادگی دو چیز هستند. نحوه‌ی اجرا کردن یک استراتژی تابع وضعیت روانیِ اجراکننده و نحوه‌ی تعاملش با وضعیت بازار است. لذا چه بسا که یک استراتژی ساده به دلیل فشارهای روحی از اجرا شدن باز بماند.

7.      استراتژی ضرورتاً نباید «منحصر به فرد» باشد. بسیاری از تاکتیک‌های دو استراتژی می‌تواند شبیه هم باشد اما همچنان ویژگی «شخصی بودن» را داشته باشد. یک موسیقی را با چند ساز می‌توان اجرا کرد، که در عین یکی بودن کلیّت، شخصی‌سازی رعایت شده است.

8.     یک استراتژی خوب در یک فضا، می‌تواند یک استراتژی بسیار بد در فضایی دیگر باشد. پس اگر بر فرض فضای بازار فارکس با فضای بازار کریپتو فرق دارد، استراتژی‌های معاملاتی متفاوتی را هم طلب می‌کند.

استراتژی بدون داشتن یک «هدف» واضح و مشخص بی‌معنا و بی ‌ارزش است. اگر ندانی که در صدد کسب چه چیزی هستی، فرقی نمی‌کند چقدر تلاش کنی، هیچگاه موفق نخواهی شد چون نمی‌دانی موفقیت چیست! پس پیش از طراحی استراتژی باید سؤالِ «چرا» به شفافی پاسخ داده شده باشد. نیچه می‌گوید «آنکه «چرایی» برای زیستن داشته باشد، هر «چگونه‌ای» را تاب خواهد آورد». پس در طراحی استراتژی «داشتن هدف شفاف، مشخص و معین» ضرورتی پیشینی از جنس ضرورت علّی و معلولی دارد (علّت غایی!)

پس از این توضیحات شاید بتوان استراتژی را اینگونه تعریف کرد:

«مجموعه‌ای از فعالیت‌های (تاکتیک‌های) هم‌راستا و به خوبی هماهنگ‌شده به هدف کسب جایگاهی ارزشمند در یک فضای رقابتی»

 باید توجه داشت که «ارزشمندی» یک امر فردی‌ست و به نسبت افراد فرق می‌کند.

پس «سیستم تحلیل» (تکنیکال، آنچین و یا فاند) تنها یک «تاکتیک» است. استراتژی، کلی‌تر از هریک از آنهاست. «مدیریت سرمایه»/ «وین‌ریت»/«نقاط ورود و خروج»/«حد ضرر»/«تایم فریم»/ «روزهای فعالیت در بازار»/«ساعات فعالیت در بازار»/ «بازار فیوچرز یا اسپات»/ «ساعات خواب»/ «رژیم غذایی» و... و... همه و همه تاکتیک‌هایی هستند که باید برای رسیدن به یک «هدف مشخص و معین» به بهترین و کامل‌ترین شکل، همراهِ شفاف‌ترین جزئیات، با یکدیگر «هماهنگ» شده و بعد از آن به شکل یک آیین دینی، از سوی شخص اجرا گردد.

بعد از این شاید بهتر بتوانیم اعتبار پکیج‌های استراتژی معاملاتی را سنجید و سطح بینش افرادی که از استراتژی معاملاتی سخن می‌گویند را محک زد. نداشتن یک تعریفِ واضح، دقیق و شفاف به معنای گنگ‌ بودن استراتژی و تاکتیک‌های آن است.

که استراتژی آسان نمود اوّل

ولی افتاد مشکل‌ها


برای خواندن مطالب بیشتر از این نویسنده: توییتر/ مهدی





دیدگاه کاربران
وحید محجوب Mar 21, 2022

ممنون از مطلب مفیدتون.

ارسال دیدگاه جدید