بهاحتمال زیاد بسیاری از افرادی که این مطلب را مطالعه میکنند؛ فیلم بسیار زیبا و تماشایی بازی مرکب را تماشا کردهاند؛ ما در این مطلب قصد ارائه ارتباط این فیلم با بازارهای مالی را برای سروران گرامی داریم.
در ۸ عنوان به ارتباط این فیلم با بازارهای مالی اشاره میکنیم:
1-جامعه هدف
همانطور که مشاهده کردید؛ صاحب بازی به دنبال گروهی از جامعه میرود (جامعه هدف) که در شرایط نامساعد اقتصادی قرار دارند و با وعده جایزه و پول راحت، آنها را به این بازی جذاب و خطرناک میکشاند؛ همانند بازارهای مالی که افراد ناامید از همهجا، به بهانه بدست آوردن پول زیاد وارد بازار میشوند .
نکته مهم و شباهت این دو، عدم اجبار صاحبان به جامعه هدف است و افراد با اجازه خودشان وارد بازار میشوند.
همانطور که در این سریال شاهکار جلو میرویم متوجه میشویم جامعه هدف در اولین بازی تحت تأثیر زیباییها و جذابیتهای آن قرار میگیرد اما با شروع بازی تفکرات تغییر میکند؛ درست مانند زمان ورود به بازار که افراد تازهکار متوجه شرح واقعه میشوند.
در طی بازی شاهد این موضوع هستیم که افرادی که بهشدت عجول یا بهشدت ترسو هستند، در نهایت امر، سرنوشتی جز تباهی ندارند. همچو بازار که ترس و طمع دشمن فعالین بازار است.
اما نکتهای بهشدت مهم وجود دارد!
(کسانی که بازی را با موفقیت به اتمام رساندند در مرحله اول عاری از ترس یا طمع نبودند.)
آنها با وجود این ۲ حس آگاهیدهنده به خط پایان رسیدند؛ در واقع آنها نتوانستند حسی را سرکوب کنند، بلکه آن را کنترل کردند.
حرص خزان است و قناعت بهار
نیست جهان راز خزان خرمی
2-نیاز
اقتصاد، علم رفع نیازهای مالی است یا به تعبیری دیگر علم رفع نیازهای مادی.
در ابتدای قسمت دوم، شاهد هستیم که بازیکنان در ابتدا رأی به انصراف از بازی میدهند؛ اما بازیساز در این زمان، با نشاندادن جایزهای بزرگ بر روی ضعف این افراد دست میگذارد؛ چه شباهتی! بازار مالی و نشاندادن فقط سود، تاکید میکنم نشاندادن فقط سود.!!
بااینحال افراد تقریباً به دلیل اهمیت جان خود از بازی انصراف میدهند؛ اما در ادامه ماجرا نیاز افراد به مسائل مادی توسط فیلم پررنگ میشود.
سؤالی مهم در ذهن همگی ما شکل میگیرد، چرا ا افراد با وجود دانستن شرایط بازی به پذیرش آن چراغ سبز نشان دادند؟
جواب آن یک کلمه است؛ نیاز "
نیاز افراد به ابزاری به نام پول.
چرا پول؟ زیرا پول نشاندهنده ارزش انسانها در این دنیا مبدل گشته است.
در راه نیاز فرد باید بودن
پیوسته حریص درد باید بودن
3-تمرکز
در این مرحله، شاهد حضور یک پلیس در بین خدمه بازی هستیم؛ چیزی که هر کاری نیاز دارد، حضور یک راهنما و همراه در شروع است؛ شما برای فعالیت در بازارهای مالی در ابتدای امر نیاز به راهنما دارید؛ خواه کتاب یا شخص.
در ادامه روند فیلم و در جریان بازی دوم، عنصری به نام تمرکز در یک بازی ساده پدیدار میشود؛ کاملاً درست حدس زدید، تمرکز در بازی ساده!!!
دوست من در بازار فارغ از هرگونه استراتژی شما باید تمرکز کامل داشته باشید؛ اگر غیر از این چهارچوب باشد به یک نقطه میرسد؛ شکست.
در بازی دوم بهخوبی شباهتها پدیدار میشود؛ ساده کردن، پازلی پیچیده هنری است اما پیچیده کردن بازی ساده، تمثیلی از حماقت است .
به صدای باران گوش بده و سکوت پیشه کن.
4-قدرت
در قسمت چهارم شاهد هستیم که بازیساز، افراد فعال داخل بازی را با وسوسه پول به جان یکدیگر میاندازد و آنهایی که قدرتمندتر بودن، نجات پیدا کردند، بازارهای مالی نیز افراد سست اراده و ضعیف را نمیخواهد و آنها را دیر یا زود حذف میکند.
در ادامه فیلم شاهد بازی طناب کشیدن بین گروههای مختلف هستیم و در این اینجا علاوه بر قدرت جسمی، قدرت همکاری و فنون به چشم میآید .
شاید با خودتان سؤال کنید قدرت همکاری و فنون چه ارتباطی با بازار دارد؟ افراد باید در بازاری که ظاهراً ساده هستند؛ از افراد باتجربه کمک بخواهند و به عبارتی باتجربه نکردن تجربه دیگران مراحل زیادی از سایرین جلوتر بروند و این سبب موفقیت زودتر میشود .
5-عامل
در ابتدای قسمت پنجم شاهد هستیم که تیم برنده پس از مسابقه، با یکدیگر صحبتی در مورد عامل موفقیت میکنند؛ شخصیتی میگوید که خدا سبب پیروزی ما شده و دیگری می گوید که تلاش و نبوغ شخصیت دیگر سبب پیروزی ما شده است. دقیقا در بازارها ، عامل اول و آخر خود شخص است؛ یعنی شخصی نمیتواند سود یا ضرر خود را به شخص دیگر نسبت دهد.
یادمان باشد اینکه چیز یا شخص دیگری را مقصر بشماریم؛ عین حماقت است و زمانی ما به موفقیت میرسیم که عامل را خودمان بدانیم. اگر شما در معاملهای ضرر کردید، تقصیر بازار نیست؛ زیرا محیط بازار محیطی کاملاً برابر است؛ بخصوص در فضای کریپتوکارنسی که ماهیت آن شفافیت است.
عمل چون هست در علمت عمل کن
پس از علم و عمل اسرار حل کن
6-شخصیسازی
در قسمت ششم این سریال مهیج و دیدنی شاهد صحنههای بهشدت زیبا و عاطفی هستیم منتهی در این مقاله قصد بررسی آن را نداریم. در این قسمت شاهد بازی تیله بودیم که هر شخص با توجه به نبوغ و روش خود باید تیلههای شخص دیگر را در یک بازی توافقی بدست میآورد.
ارتباط این قسمت با بازار در یک کلمه مشخص میشود؛ شخصیسازی.
در یکی از صحنههای فیلم شاهد هستیم که شخصی با اعتماد به روش شخصی دیگر، به دام او افتاد و شکست خورد.
حال این چه پیغامی دارد؟
اینکه شما باید روش منحصربهفرد خود را داشته و با تقلید از دیگران راه به جایی نمیبرید .
7-بزرگان
فرقی نمیکند که دنیا به چه شکلی است و طرز فکر آدمها چگونه است؛ قوانینی در ظاهر عادلانه ولی در باطن توسط گروهی اداره میشود.
در قسمت هفتم فیلم، گروهی از مهمانان خاص از مرگ سایر شخصیتها لذت میبردند و عملا آن افراد دارای قدرت بازی را کنترل میکردند.
در بازارها افراد با حجم زیاد از دارایی که اصطلاحاً نهنگ به آنها لقب داده میشود، کنترل بازار را در اختیار دارند و تنها راه پیروزی افراد پیروی و همراهی از بزرگان است.
پس برای موفقیت باید پا در جای پای بزرگان قرار دهیم.
8-قاعده بازی و احساسات
در دو قسمت پایانی فارغ از سکانسهای مختلف فیلم و روند داستان، یک نکته بهشدت جالب به چشم بر میخورد، احساسات انسانها فارغ از مکان و زمان و تحت هر شرایطی قابل سرکوب نیست.
دوستان من، جمله بالا دقیقاً فرمولی واحد و غیرقابلانکار است؛ شما برای فعالیت در بازار باید کنترل احساسات کنید وگرنه...!!!!
در انتهای این مقاله فارغ از فضای بازار و سریال زیبا به یک نکته میخواهم اشاره کنم؛ تمامی اتفاقات زندگی حداقل ۵۰ درصد آن به خود شخص بر میگردد.
بیت زیر هم تقدیم به شما سروران گرامی که تا انتهای این مطلب با من بودهاید.
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حافظ